کد مطلب:315394 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:319

عریضه ی علی بن اسباط به حضرت باقر و جواب آن حضرت
منقول است كه علی بن اسباط عریضه نوشت خدمت حضرت باقر علیه السلام درباره ی دخترهای خود كه مثل و كفو برای آنها پیدا نمی شود. حضرت در جواب او مرقوم فرمود: یافتم آنچه نوشته بودی درباره دخترهای خود فلا تنظر فی ذلك یرحمك الله قال رسول الله اذا جائكم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه ان لا تفعلوه تكن فتنة و فساد كبیر [1] خلاصه یعنی در این كار تزویج انتظاری نداشته باش، چرا كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی كه برای خواستگاری آمدند چون به خلقت یا خلق و دین او راضی شدی، شوهر بده دختر خود را به او و اگر تزویج نكردی سبب فتنه و فساد بزرگی در زمین شده ای و حال آنكه مقتضای عقل و دانش و بینش و مواسات با برادران دینی یعنی معاونت در مال و جان و دست و قدم و زبان كه از حقوق اخوان است و فرمود: تعاونوا علی البر و التقوی [2] آن است كه اشخاصی كه دارای ثروت و مال هستند دخترهای خود را بدهند به جوان صالح فقیری، یا زنانی كه صاحب ثروت می باشند شوهر كنند به مرد صالح فقیری كه در اثر مزاوجت، او را از ذلت فقر و مسكنت نجات داده و به مواسات و مساوات عمری به سر آورند، نه با یك صاحب ثروت برتر از خود مزاوجت كنند كه اغلب به عاقبت وخیمه یا عدم توافق اخلاق و شئامت زندگانی كنند یا آنكه اگر پسری یا مردی دارای ثروت و مالی باشد زن صالحه و دختر با عفت فقیره ای را خواستار شود تا در اثر این مزاوجت میمونه با كمال رضایت و خوش وقتی زندگانی نموده باشد و ضمنا یك نفر ضعیفه و شكسته بالی را دستگیری نموده و او را از خاك مذلت به اوج عزت و ثروت رسانیده باشد. خصوص اگر رحمیت و خویشی در بین



[ صفحه 83]



باشد كه در ضمن صله رحمی نموده و اسباب وسعت و طول عمر و رضای خدا برای خود فراهم نموده [3] كلام دانشمندان است وصلت با خودی، معامله با بیگانه. حسن اخلاق و طرفداری جنود عقل و پرستش حق و حفظ نوع بشر این است، اما برخلاف رویه مردم خودخواه دنیا طلب و حریص است. از این جهت بود كه وقتی كه خدیجه خاتون علیهاالسلام ازدواج حضرت خاتم را اختیار كرد آن مردم جاهل دنیا پرست از او كناره نمودند به این بهانه كه خدیجه رفت و زوجه ی محمد صلی الله علیه و آله فقیر شد و آن مردان صاحب ثروت و مكنت را رها نمود ولیكن خدیجه علیهاالسلام در اثر این همت عالیه عقلانی به خیر و سعادت دنیا و آخرت نائل شد كه جبرئیل بر پیغمبر نازل می شد و می گفت خدا می فرماید سلام ما را به خدیجه علیهاالسلام برسان و وقتی كه پیغمبر صلی الله علیه و آله فاطمه صدیقه علیهاالسلام طاهره را به علی بن ابیطالب علیه السلام تزویج نمود مردم دنیا پرست طعن زدند كه محمد صلی الله علیه و آله سنادید قریش را كه به خواستگاری فاطمه علیهاالسلام آمده بودند اجابت نكرد و او را تزویج به علی علیه السلام فقیر نموده و حال آنكه عقد آنها را خداوند در عرش خود منعقد فرموده بود. پس طریقه حقه و رویه عقل و دانش و رضای حق در این است. در كتاب مستند الشیعه عن الرضا علیه السلام: قال نزل جبرئیل علی النبی فقال یا محمد ربك یقرئك السلام و یقول ان الابكار من النساء بمنزلة الثمر علی الشجر و ذكر نحوه و زاد ثم لم ینزل حتی زوج ضیاء بنت الزبیر ابن عبدالمطلب لمقداد بن الاسود الكندی ثم قال صلی الله علیه و آله ایها الناس انما زوجت ابنة عمی المقداد لیتضع النكاح [4] امام رضا (ع) فرمودند: روزی حضرت جبرئیل (ع) بر پیامبر اكرم (ص) نازل شد و گفت: ای محمد پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید: همانا زنان باكره همانند میوه های رسیده بر روی درخت هستند، و نظیر این سخنان را بر آن افزود، بعد از آن دیگر [جبرئیل] نازل نشد تا اینكه پیامبر (ص) ضیاء دختر زبیر بن عبدالمطلب را برای مقداد بن اسود كندی عقد نموده و فرمودند: ای مردم همانا من دختر عمویم را به همسری مقداد در آوردم تا ازدواج و نكاح [در جامعه] قانونمند و مرسوم گردد.



[ صفحه 84]



مناسب دانستم در این موقع ذكر حكایتی به مناسبت و ملاحت معروض دارم و آنچنانچه در كتاب وافی نقل شده با نقل به معنی و به طور اختصار ذكر می شود ابوحمزه ی ثمالی نقل می كند: نزد حضرت باقر علیه السلام بودم. مردی آمد خدمت آن جناب و مرحبا و اهلا فرمود به او و اظهار ملاطفت با او فرمود و از او احوال پرسی نمود. عرض كرد: یابن رسول الله صلی الله علیه و آله من از فلان دوست شما خواستگاری دخترش نمودم. مرا رد كرد و رو از من گردانید و نظر حقارت و پستی به من نمود به واسطه ی ذلت و فقر و غربت من و به واسطه این مطلب خیلی دلگیر شده ام. حزن و اندوه بر قلب من فشار آورده و آرزوی مرگ دارم. حضرت فرمود: تو رسول منی، برو نزد منحج بن رماح و بگو محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام می فرماید: تزویج كن دختر خودت را و او را رد نكن. پس آن مرد برخاست و به تعجیل برای آن پیغام و رسالت برفت. پس حضرت باقر علیه السلام فرمود كه: مردی از اهل یمامه آمد نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله. او را جویبر می گفتند و به طلب اسلام آمده بود و مسلمان شد، نیكو مسلمانی.

«و كان رجلا قصیرا دمیما محتاجا عاریا و كان من قباح السودان؛

یعنی مردی بود كوتاه و حقیر و فقیر و برهنه و از آن بد صورت های سیاه چون شنهای عرب بود».

پس حضرت رسالت به واسطه فقیری و برهنگی او را نگاهداری فرمود و از طعام خود به او مرحمت می فرمود. در موقع انفاق صاع اول را به او داد و دو پارچه پشمینه به او عطا فرمود و فرمود: برو و ملازم مسجد باش و شبها هم در مسجد بیتوته می كرد. تا مدتی پس از آن كم كم جمعیت غربا و فقرا در مسجد زیاد شدند از آنها كه تازه مسلم بودند در مدینه و مسجد بر آنها تنگ شد، پس وحی الهی رسید كه: مسجد خود را پاك كن و بیرون كن آنها را كه شب در مسجد می خوابند و هر كس كه دری در مسجد دارد ببندد مگر درب خانه علی علیه السلام و مسكن فاطمه علیهاالسلام را و مگذار جُنبی در آن مسجد عبور كند و غریبی در آن بخوابد و حضرت رسول صلی الله علیه و آله امر حق را به انجام رسانید. پس از آن حضرت امر فرمود صفه ای برای مسلمانها بنا نمودند. پس فرمودند: غرباء و فقراء را كه در سایه ی آن روز و شب استراحت نمایند. پس در آن صفه جمع شدند. آن جناب روز و شب به سرپرستی و احوال پرسی آنها تشریف



[ صفحه 85]



می برد و گندم و جو و خرما و كشمش برای آنها می برد و مسلمانها نیز تأسی می كردند و به واسطه رقت آن جناب بر آنها رقت و ترحم می نمودند و صدقات خود را برای آنها می بردند. پس از آن روزی حضرت خاتم صلی الله علیه و آله نظر عنایت به جویبر فرمودند و فرمودند: جویبر، اگر زنی تزویج كنی، پس عفت خود را حفظ كنی و او یاور و معاون تو باشد در دنیا و آخرت تو. پس جویبر عرض كرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله.

«بابی انت و امی و من ترغب فی فوالله مالی من حسب و لا نسب و لا مال و لا جمال فایة امراة ترغب فی؛

یعنی یا رسول الله صلی الله علیه و آله پدر و مادرم فدای تو باد كدام زن راغب به من می شود و حال آنكه به خدا قسم نه حسب و نسبی دارم و نه مال و نه جمالی دارم.

پس رسول خدا فرمود: یا جویبر ان الله قد وضع بالاسلام من كان فی الجاهلیة شریفا ای جویبر به تحقیق پست گردانید به سبب اسلام هر كس در جاهلیت كفر بزرگی و شرافت داشت و عزیز گردانید آنكه را در زمانه جاهلیت ذلیل بود و نخوت و غرور جاهلیت را از بین برد و تفاخر بزرگی قبیله و عشیره و رفعت موهومی خیالی را اسلام برداشت. یعنی شرافت را اسلام به علم و عمل مقرر فرموده: ان اكرمكم عندالله اتقیكم پس از آن فرمود:

«فان الناس الیوم كلهم ابیضهم و اسودهم و قرشیهم و عربیهم و عجمیهم من آدم و ان آدم خلقه الله عزوجل من طین و ان احب الناس الی الله عزوجل یوم القیمة اطوعهم له و اتقیهم؛

یعنی مردم امروز تمامشان از سفید و سیاه قریشی و عربی و عجمیشان از نسل آدم ابوالبشر می باشند و خداوند آدم را از گل آفرید و محبوبترین مردم روز قیامت نزد خدا آن كسی است كه اطاعت و تقوای او بیش باشد».

و نمی دانم ای جویبر امروز احدی از مسلمانها بر تو فضیلت داشته باشد مگر كسی كه تقوی و اطاعت او از تو بیشتر باشد. ثم قال انطلق یا جویبر الی زیاد بن لبید فانه من اشرف بنی بیاضة حسبا فیهم یعنی جویبر برو به سوی زیاد ابن لبید كه شریفترین فرد طایفه بنی بیاضه از جهت حسب می باشد و بگو من فرستاده رسول خدایم به سوی تو و او می فرماید:

«زوج ابنتك الدلفآء؛ تزویج كن بمن دختر خودت دلفاء را». پس رفت جویبر نزد زیاد بن



[ صفحه 86]



لبید و در منزل او جماعتی از قوم و طایفه او نزد او بودند. پس رخصت طلبید و وارد شد. بر او و سلام كرد و گفت: من فرستاده رسول خدایم به سوی تو برای حاجتی از خود. پس فاش بگویم یا سرا عرض كنم؟ پس زیاد بن لبید گفت: فاش بگو كه این سبب شرافت و فخر من است. پس جویبر گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تزویج كن دخترت دلفاء را به جویبر. پس زیاد بن لبید گفت: آیا حقیقتا رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را برای این مطلب به سوی من فرستاد؟ گفت: بلی من دروغ نمی گویم نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله. پس زیاد گفت: تزویج نمی كنیم دختران خودمان را مگر به هم شأنهای خودمان از انصار. پس برگرد جویبر تا من خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله برسم و عذر خود را عرض كنم. پس جویبر برگشت و گفت: به خدا قسم نه این حكم قرآن است و نه این طریق ظهور نبوت محمد صلی الله علیه و آله می باشد. پس شنید این كلام را دلفاء دختر زیاد و او در سرا پرده خود بود و فرستاد نزد پدر خود كه تشریف بیاورید و او وارد شد بر دختر خود دلفاء گفت: یا اباه، پدر من چه گفتی با جویبر؟ گفت: جویبر می گوید كه رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا فرستاده نزد تو كه دخترت را تزویج كنی به جویبر. پس دلفاء گفت كه: به خدا قسم جویبر دروغ نمی گوید نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله. پس الان كسی را بفرست كه او را برگرداند، پس كسی فرستاد و او را آوردند نزد زیاد بن لبید پس گفت: یا جویبر مرحبا بك اطمئن حتی اعود الیك یعنی در اینجا تامل كن تا من بروم و بیایم پس رفت زیاد خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله سلام كرد و عرض كرد: بابی انت و امی پدر و مادرم فدای تو باد. جویبر چنین پیغامی از شما آورده و من مطمئن به قول آن نشدم و قولی مساعد به او ندادم و خواستم به حضورت مشرف شوم و عرض كنم ما تزویج نمی كنیم مگر هم شأنهای خودمان را كه از انصار باشند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: یا زیاد جویبر مؤمن و المؤمن كفو المؤمن و المسلم كفو المسلم فزوجه یا زیاد و لا ترغب عنه یعنی جویبر مؤمن است و مؤمن كفو و همشأن مؤمن است و مسلمان كفو و همدوش مسلمان است. تزویج كن دختر خود را به او و رو از او نگردان. پس زیاد بن لبید برگشت و گفت برای دختر خود آنچه را كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده بود. پس دلفاء به زیاد پدر خود گفت كه: اگر عصیان و مخالفت رسول خدا كنی كافر خواهی شد. تزویج كن جویبر را. پس بیرون شد زیاد و گرفت دست جویبر را و برد نزد طایفه ی خود و تزویج كرد دختر خود را بر سنت خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و خود ضامن صداق و مهر او شد و برای دلفاء تهیه جهیزیه نمود و فرستاد نزد جویبر كه: آیا منزلی داری كه عروس را به خانه تو آوریم؟ گفت: به خدا



[ صفحه 87]



قسم كه منزلی ندارم پس زیاد منزلی به او بخشید و تهیه فرش و اثاثیه برای او نمودند و كسوا جویبر ثوبین و او لباس دامادی برای جویبر تهیه نمود و بر او پوشانیدند و دلفاء را آراسته كرده به خانه ی او فرستادند و داخل شد جویبر بر او ولكن مغتما معتما بعین در بعض نسخه ها دیده شده، یعنی عمامه به سر بسته بود در حالتی كه حزن و غمی داشت. پس چون نگاه كرد خانه و اثاثیه و زوجه ی صالحه و بوی خوش را، پا شد و به گوشه ای به نماز ایستاد و مشغول قرائت قرآن و ركوع و سجود شد تا صبح طالع شد و صدای مؤذن و نداء نماز شنید، بیرون شد، تجدید وضو نمود و خود و زوجه اش نماز صبح خواندند. فسئلت هل مسك، یعنی پرسش از عروس شد كه: آیا جویبر نزدیك تو شد؟ گفت: تمام شب را نماز و تلاوت قرآن و ركوع و سجود بجا آورد تا به صبح كه بیرون شد برای نماز صبح. پس شب دوم شد. باز به همین طور رفتار نمود ولكن اخفوا ذلك من زیاد یعنی این حال را از زیاد پدر دختر مخفی داشتند و شب سوم را نیز به همین حال عبادت گذرانید تا روز سوم شد، فاخبر بذلك ابوها فانطلق بذلك الی رسول الله صلی الله علیه و آله خبر دادند به پدر دختر و او رفت خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض كرد: بابی انت و امی پدر و مادرم به فدایت، مرا امر فرمودی به تزویج جویبر و هو ما كان من مناكحنا ولكن طاعتك اوجبت علی تزویجه یعنی جویبر از سنخ ما نبود و مورد تزویج ما نبود ولیكن اطاعت تو واجب كرد بر ما تزویج او را. حضرت فرمود: فما الذی انكرتم منه چه چیز سبب انكار شما شده است بر او؟ یعنی چه عیبی دارد. عرض كرد: ما خانه و اثاثیه برای او مهیا نمودیم و دختر خود را در آن خانه برای او بردیم. پس با غم بر او وارد شد فما كلمها و لا نظر الیها و لا دنا منها پس نه با او حرف زده و نه نگاهی به او كرده و نه نزدیك او رفته، به گوشه ای مشغول تلاوت قرآن و ركوع و سجود شد تا به صبح و در شب دوم و سوم نیز به اینطور رفتار نمود و هیچ با آن دختر حرف نزده و نزدیك او نشده و نمی بینیم كه خواستار زن باشد و زن بخواهد. پس ببینید كه تكلیف ما چیست. مطلب را عرض كرد و مراجعت نمود. پس حضرت رسالت كسی را فرستاد به سوی جویبر و او را طلبید و فرمود: جویبر اما تقرب النسأه آیا نزدیك زنها نمی شوی؟ عرض كرد: اوما انا بفحل مگر من نر و مرد نیستم و گفت: بلی یا رسول الله صلی الله علیه و آله من شدید الشهوة هستم و هیجان شهوت زنها بسیار در من هست و نهم الی النساء یعنی حریصم به زنها. فرمود: برخلاف آنچه از خود وصف كردی خبر آورده اند و ذكر



[ صفحه 88]



شده است كه برای تو مسكن تهیه نموده اند و فراش و متاع مهیا نموده اند و ادخلت علیك فتاة حسناء عطیرة وارد شد بر تو دختر خوش صورت معطره و تو با غم و اندوه بر او وارد شده ای. پس نگاه به سوی او نكرده ای و با او حرف نزده ای و نزدیك نشده ای فما دهاك اذا چه مصیبت بر تو روی داده كه اینطور نموده ای؟ جویبر عرض كرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله داخل شدم در خانه گشاده با اثاثیه و فرش و متاع و دخترش خوش رو و خوشبو. یادم آمد آن جائی كه قبلا بودم از غربت و فقر و حاجت و وضع زندگانی من و بودم با غربا و گداها، پس دوست داشتم كه به آنچه خداوند مرحمت فرموده او را شكر كنم و تقرب جویم به سوی او و به حقیقت شكر، برخاستم به سوی طرفی از خانه، در نماز شدم و تلاوت قرآن و ركوع و سجود برای شكرگزاری حق تعالی نمودم تا به صبح، ندای مؤذن را شنیدم، بیرون شدم و چون صبح شد رأیم چنین شد كه روزه بدارم امروز را. پس اینكار را سه روز و سه شب بجا آوردم و دیدم كه آنچه كرده ام در برابر آنچه خداوند عطا فرموده كم است ولیكن من یا رسول الله صلی الله علیه و آله انشاء الله امشب آن دختر را راضی می كنم و آنها را نیز راضی می كنم ولكنی سارضیها و ارضیهم اللیلة انشاءالله تعالی پس حضرت كسی را فرستاد به سوی زیاد و حاضر شد و اعلام فرمود و خبر داد به آنچه جویبر گفته بود فطابت انفسهم؛ پس خوشنود شدند و كدورتها رفع شد و جویبر وفا كرد به آنچه گفته بود و بعد از آن حضرت خاتم صلی الله علیه و آله بیرون تشریف برد برای غزوه و جنگی و جویبر نیز در ركاب آن حضرت بود و به درجه ی رفیعه شهادت رسید رحمة الله علیه فما كان فی الانصار ایم انفق منها بعد جویبر الانفاق ضد الكساد ای رغب كثیر فی تزویجها بعد جویبر و لم یضر تزویج جویبر لها سببا لعدم رغبة الناس فیه خلاصه یعنی نبود در انصار زن بی شوهری كه مردم بیش از او یعنی دلفاء راغب به تزویج او باشند [5] .



[ صفحه 89]




[1] كافي ج 5 ص 347.

[2] سوره ي مائده آيه ي 2. ترجمه: در انجام كارهاي نيك و تقوا و پرهيزگاري يكديگر را ياري كنيد.

[3] وافي باب المؤمن كفو المؤمنه (مرد مؤمن هم شأن زن مؤمن).

[4] مستند الشيعه به نقل از وسائل الشيعه ج 14 ص 30.

[5] وافي باب 206 فصل، المؤمن كفو المؤمنة به نقل از كافي ج 5 ص 341 تا 343.